«تا زنده‌ام نمی‌گذارم چنین استادی به دانشگاه بازگردد. دلالت بر حسادت اربابان دارد.

[ad_1]

عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت؛ در روزهای اخیر سه استاد دانشگاه از کار برکنار شدند. دکتر فاصلی، دکتر. امیدی و دکتر. آرش اباذری از دانشگاه های شهید بهشتی، تهران و شریف. من با دو مورد اول به عنوان رشته و روابط شخصی آشنا هستم، اما آقای اباذری را به طور مختصر با توضیحاتی که همسالان ایشان ارائه کردند، می شناسم. می گویند اخراج نشدند اما بر این اساس پذیرفته نشدند؟! این یک توجیه غیر قابل توجیه است.

هنگامی که فردی به عنوان عضو هیئت علمی موقت پذیرفته می شود، برای یک دوره آزمایشی کار می کند. دانشگاه حق دارد قرارداد را تمدید نکند، اما این عدم تمدید باید به دلیل فقدان صلاحیت های حرفه ای و علمی باشد نه ویژگی های سیاسی. طبق اظهارات دانشجویان و همکاران، هر سه استاد در کار خود دارای صلاحیت فنی هستند و حتی رد آنها نیز یک استعفای سیاسی و سیاسی بیش نیست.

اگر کسی صلاحیت فنی خود را به چالش می کشد، این را بیان کنید. اینکه استاد بازنشسته و اصولگرای دانشگاه در مورد آقای اباذری می گوید من تا زمانی که هستم اجازه نمی دهم اباذری به دانشگاه برگردد، وجود ایشان در پشت پرده سیاسی را نشان می دهد. در این یادداشت سعی دارم این سیاست را نقد کنم. باید تعجب کرد که چرا اساتید از منظر غیر علمی حذف می شوند؟ نه تنها در دانشگاه، بلکه در سایر زمینه ها نیز روال حذف وجود دارد. بخشی از این به دلیل تقاضای اساتید کم درآمد است.

اساتیدی که می بینند با اینکه معلم تحصیل کرده ای دارند بی سواد می شوند، لذا سعی می کنند اساتید تحصیل کرده را حذف کنند. آنها دانشجویانی را می بینند که نزد اساتید فرهیخته درس می خوانند یا داوطلبانه وارد کلاس های درس خود می شوند، هنگام انتخاب استاد راهنما و مشاور به آنها مراجعه می کنند.

همه اینها نوعی حسادت را در بین افراد کم سواد یا کم سواد دامن می زند و منافع آنها را نیز به خطر می اندازد تا معلمان تحصیل کرده تر را از بین ببرند. متأسفانه حسادت در بین برخی از اعضای هیئت علمی بیداد می کند. بنابراین دولت و وزارت علوم باید از این انگیزه آگاه باشند و اخراج این اساتید را نه از طرف دولت بلکه از طرف اساتید بی بضاعت علنی کنند. این اخراج ها جنبه مهم تری دارد و بعد تبدیل به یک رویه دولتی می شود.

تا زمانی که این اخراج‌ها یک رویه فردی باشد، همانطور که در بالا ذکر شد، افراد بی‌سواد سود می‌برند و جامعه و دولت متضرر می‌شوند، اما وقتی دولت‌ها این کار را انجام دهند، عواقب آن تشدید می‌شود. دولت ها نسبت به سطح سوادشان واکنش منفی نشان نمی دهند، بلکه به محتوای علمی و رویکرد عملی استاد واکنش نشان می دهند و فکر می کنند با اخراج، عواقب دیدگاه این اساتید را نخواهند دید. اما نتیجه متفاوت است.

اولاً چون متفکران در حوزه عمومی بیش از دانشگاه نفوذ دارند، اخراج آنها از دانشگاه باعث حذف آنها از عرصه عمومی نمی شود. اتفاقاً اثر معکوس دارد، زیرا طرد هم به نوعی به افکار آنها مشروعیت می بخشد.

کدام کارشناسان از طریق دانشگاه فقط به صورت عمومی فعالیت کرده اند؟ اساتید فرهیخته ای هستند که علاقه ای به مشارکت عمومی ندارند و نفوذشان اندک و محدود به دانشگاه است، اما اساتیدی که به دنبال مشارکت عمومی هستند با کنار گذاشته شدن از دانشگاه فعال تر می شوند که نمونه مهم آن دکتر دکتر است. شریعتی. برای آنها طرد، نوعی مشروعیت و پشتوانه اخلاقی نیز ایجاد می کند که بر اعتبار عقاید خود می افزاید.

مشکل دیگر این است که با حذف اساتید فرهیخته و با انگیزه، رقابت «دانشگاهی» از بین می رود و چشمه های آب گرم علم که باید به کمک دولت ها بیاید، خشک می شود. این بزرگترین آسیب به دانشگاه به عنوان یک نهاد است. سرنوشت سیاست گذاری در دولتی که بر اساس چنین ساختاری تصمیم می گیرد از قبل مشخص است.

معلمان متحد دولت در چنین وضعیتی قرار می گیرند. مثلا؛ با خودم حرف می زنم و به خودم می خندم / عجب هنرمند شدن. دخالت قدرت سیاسی و اداری در شرایط و هنجارهای علمی، ابتدا نهاد علم را از بین می برد، سپس با استفاده از نهاد علم، نهاد سیاست و قدرت تضعیف و ناکارآمد می شود. اینکه این یا آن استاد با حمایت قدرت سیاسی دیگر اجازه نمی دهد این یا آن شخص به دانشگاه برگردد جز تحقیر علمی او را نشان نمی دهد.

تا زمانی که نهاد دانشگاه به استقلال نرسد، نمی تواند در خدمت توسعه کشور باشد. همانطور که قوه قضائیه باید مستقل باشد، نهاد علم نیز باید مستقل از قدرت باشد. رویکردهای سیاسی و قدرت محور نمی تواند مشکلات نهاد علم را حل کند، فقط می تواند مشکلات را تشدید کند.

[ad_2]

Braylon Mccoy

محقق حرفه ای وب. پیشگام الکل متعصب تلویزیون دوست حیوانات در همه جا.

تماس با ما